یاسین چه سوره طاووس رنگی ست . آدم را نسبت به سیادت جنگل خاضع می کند . من ، در الرحمن غرق شده ام . الرحمن دست مرا گرفت و از الشیطان جدا کرد . الرحمن سخاوتی ست به اندازه ی کائنات . سفره ای است که تمام ذرات هستی بر خوان کرم او می چرخند .
سوره مریم از عطر مسیح پر است . انسان بر بلندای هر آیه ای عیسایی را می بیند که از گلهای جهان بر می خیزد و به ملکوت آسمانها عروج می کند . سوره مائده مرا گرسنه می کند
هر روز نزدیکی های والعصر ، ناچارم پس از قرائت مائده بروم قهوه خانه و یک کاسه " من " و " سلوی " سفارش بدهم . سوره طور سینه ام را مثل سینا می کند . روی ایوان خوابم می برد ، در حالی که آغوشم پر از لن ترانی ست . من دیوانه می شوم و مثل موسایی گرسنه در کائنات قدم می زنم و رب ارنی رب ارنی می گویم .
من واقعاً از سوره طور می لرزم هر شب صدای صاعقه الهی
را خواب می بینم که کوههای نفسانیت مرا شعله ور کرده است کبریا ، قدم بر گلوی نیازم
می گذارد و من مثل عجزی زیبا در آستانه ی ناز سربلندش ناله می کنم. سوره ی طور زلزله
خیز است . آدم را به خشیت تماشا می رساند و حوا را به حیرت مکاشفه می نشاند
گاهی وقتها از بس خوف مرا فرا می گیرد که احساس می کنم آتش طور بر قلب من نازل شده است . یک بنی اسراییل وسوسه به جانم می افتد . احساس می کنم در نیل غرق شده ام و مرا به کام فرعون اندخنه اند . و من تشنگی خود را از اشک دختران شعیب فرو می نشانم .
طور در عین حال درختان سرسبز تجلی دارد . در طور گیاهانی می روید که خاصیت آن تخیل شدید الهی است . زیر درختانی نشسته ای که انی انا االله نام دارد / یک جفت نعلین ریاضت دم پا انداخته ای که حالا آن را باید از مقام وزارت سلوک خلع ید کنی ! کسی که با کفش نمی رود روی قالی تجلی / باید نعلیت دانش و هوشت را پا کنی !
باید کفش های
مکاشفه ات را دم در بگذاری من به نظام آفرینش
و رژیم طولانی تاریخ یک خورده اعتراض دارم . اما قویاً به همه قوانینی که دستهای بشر
را تهدید به زنجیر می کنند ، نفرین میفرستم
من به بهار معترضم که چرا یاسهای خود را یکسان بر شهر نمی پراکند . من به تابستان انتقاد دارم زیرا تاکهای خود را در قلب همه اهالی دهکده بر نمی افروزد . من عدالت را تقبیح می کنم که چرا نمی آید و گرسنگی را بین همه تقسیم نمی کند . بالاخره انسان جانور است . بالاخره انسان غرایز فطری دارد . بالاخره انسان دچار شهوات روحانی می شود بالاخره بشر مجبور است روزی مثل دخترکی بی ناه به آغوش الهی پناه ببرد.