روزی
خواهم آمد ، و پیامی خواهم آورد
در رگ ها ، نور خواهم ریخت
و صدا خواهم
در داد : ای سبدهاتان پر خواب !
سیب آوردم ، سیب سرخ خورشید !
خواهم آمد ، گل یاسی به گدا خواهم دادزن زیبای جذامی را ، گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفت : چه تماشا دارد باغ !؟
دوره گردی
خواهم شد ، کوچه ها را خواهم گشت
جار خواهم زد : آی شبنم ، شبنم ، شبنم .
رهگذاری خواهد گفت : راستی را ، شب تاریکی است !
کهکشانی خواهم دادش .
روی پل دخترکی بی پاست ، دُب اکبر را بر گردن او خواهم آویخت
هر چه دشنام ، از لب ها خواهم برچید
هر چه دیوار ، از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارَش لبخند !
ابر را ، پاره خواهم کرد .
من گره خواهم زد ، چشمان را با خورشید ،
دل ها را با عشق ، سایه ها را آب ، شاخه ها را با باد ...
و بهم خواهم پیوست ، خواب کودک را با زمزمه ی زنجره ها
بادبادک ها ، به هوا خواهم برد
گلدان ها ، آب خواهم داد
خواهم آمد سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت .پای هر پنجره ای ، شعری خواهم خواند
آشتی خواهم داد ...
آشنا خواهم کرد ...
راه خواهم رفت ...
نور خواهم خورد ...
دوست خواهم داشت .سهراب سپهری
منبع:http://www.kindestan.blogfa.com