همیشه اعتقاد داشته ام که
خطبه ی عقد یک متن معمولی عربی نیست. یک چیزی است مثل ورد جادوگران قدیم
(البته بلانسبت خطبه عقد) که اثر خارجی دارد. معجزه می کند.
یک هو کلی مهر و محبت را بر می دارد و می چپاند توی دل طرفین خطبه. یعنی
این را از خودم نمی گویم ها. چند قرن تجربه ازدواج های موفق ندیده و
نشناخته پشتش خوابیده. راستش خودم هم تجربه کردم معجزه محبت اندازی خطبه
را. قبل از عقد همسرم برایم یک غریبه بود.
کسی که چند بار بیش تر
ندیده بودمش آن هم توی چند جلسه صحبت رسمیِ رسمی. یعنی در واقع انتخابم
کاملا بر اساس عقل بود و سعی کرده بودم تا لحظه ی عقد با احساساتم کاری
نداشته باشم. بعد از عقد ساده ی خانگی معنوی که داشتیم همسرم و خانواده اش
رفتند خانه ی خودشان چون که فردا صبح زودش تازه داماد عازم زیارت خانه ی
خدا بود. با عمره ی دانشجویی. موبایل و تلفن و اس ام اس و این قرتی بازی ها
هم نبود و من حتی صدایش را نشنیدم تا دو هفته بعدش.
چه چیزی جز معجزه ی عقد می توانست دلتنگیِ شدید مرا در طی این دو هفته
توجیه کند؟
جوری که خودم از دست خودم به شدت در تعجب بودم و تمام دو هفته را با خودم
قهر بودم.
بهانه ی این تجدید خاطره برای من امروز بود. میلاد حضرت زینب (سلام الله
علیها). روزی که 9 سال پیش وردی جادویی محبت شخصی غریب و ناشناخته را توی
دلم انداخت. وردی که همیشه اعتقاد داشته ام یک متن معمولی عربی نیست.