دیدن دوباره سریال در کنار وجه خاطرهانگیزش یک سوال را در ذهن زنده میکند.
این سریال چرا و چگونه در اوایل دهه70 همه نگاهها را به سمت خود جلب کرد؟ این جلب توجه هم شامل همراهی بینندگان میلیونی تلویزیون میشد و هم شامل کارشناسان و صاحبنظرانی که درونمایه فیلم را نپسندیدند و به خاطر ساخت و پخشش رسانه ملی را زیرسوال بردند.
در پاسخ به سوال اول باید گفت «در پناه تو» اولین سریالی بود که پای عشقهای زمینی را در قالب یک داستان جذاب به تلویزیون باز کرد.
تا آن زمان ماجرای دوست داشتن و دلدادگی در حاشیه و گوشه و کنار سریالها مطرح میشد، اما مردم به یکباره با کاری مواجه شدند که حدیث عاشقی را به متن داستان آورده بود.
قصه پرفراز و نشیب سریال حجم زیادی از وقایع و ماجراها را در برمی گرفت. از عاشق شدن همزمان محمد (حسن جوهرچی) و رامین (رامین پرچمی) گرفته تا لجبازی مریم (لعیا زنگنه) و ازدواج رامین و مریم و طلاقشان و ازدواج دوباره مریم و بچهدار نشدنشان و ... .
مجموعه این اتفاقات تعلیق و هیجانی را به داستان تزریق میکرد که نظیرش در کارهای نمایشی آن زمان دیده نمیشد.
علاوه بر این سریال شخصیتهایی را در معرض دید میگذاشت که مردم مابهازاهای واقعیاش را در جامعه دیده بودند.
رامین به عنوان یک پسر لجباز و احساساتی در تقابل با شخصیت صبور و مقتدر محمد قرار میگرفت و این تضاد، قصه را جلو میبرد.
از آن طرف آرامش و متانت مریم آن قدر برای مخاطبان جذاب بود که تا مدتها بعد به عنوان یک الگوی ارزشی از طرف جوانان آن سالها مورد توجه قرار گرفت.
در بیان مولفههای جذابیت سریال میتوان به نکات دیگری هم اشاره کرد. نزدیک شدن به زندگی واقعی جوانهای آن روز، توجه به روابط اجتماعی داخل دانشگاه، بهرهگیری از بازیگران خوشچهره جوان از جمله عواملی بود که سریال را به پربینندهترین مجموعه تلویزیونی آن سالها بدل کرد.
اگر یادتان باشد سریال در سطح مطبوعات هم سر و صدای زیادی به پا کرد؛ چون بهزعم خیلیها کارگردان از خط قرمزها عبور کرده و به حوزههای ممنوعه پا گذاشته بود.
حالا که پس از 15 سال دوباره به تماشای سریال مینشینیم از یادآوری و مرور همه آن اظهارنظرها، مخالفتها، موضعگیریها و تعجبها شگفت زده میشویم.
در طول این 15 سال آثار نمایشی زیادی با مضمون عشقهای زمینی ساخته شده است، اما با این حال خیلیهایشان نجابت و حجب و حیای شخصیتهای این سریال را نداشتند و دچار افراط و تفریطهای غیرمتعارف شدند.
تجربه «در پناه تو» به ما آموخت که قضاوتهای شتابزده و عجولانه نمیتواند مبنای سیاستگذاری فرهنگی قرار گیرد. بهتر است اجازه بدهیم تاریخ درباره نقاط ضعف و قوت کارهای نمایشی قضاوت کند.
حالا پس از 15 سال میشود فهمید که «در پناه تو» آسیبشناسی درست و دقیقی از روابط اجتماعی آدمهای آن دوران داشته است.
سریال در پناه تو اگرچه بخشی از جذابیت خود را مرهون یکجور کلیشهشکنی و جسارتنمایی در نمایش عشق زمینی با توجه به محدودیتهای نهچندان موجه آن سالها بود و البته بدون آن که در ورطه ابتذال بیفتد، صمیمیت و ملموس بودن روابطه عاطفی آدمها را به خوبی تداعی میکرد، اما با این حال بیانصافی است که تمامیت جذابیت اثر را معطوف به این عنصر بدانیم. این سریال در زمینه کارگردانی، متن، تصویربرداری، موسیقی و بازیگری جزو یکی از بهترینهای سریالسازی در سیما به حساب میآید. لبخنده ترکیبی دلنشین از حضور بازیگران مجرب و کارآمد (مثل ثریا قاسمی، سعید پورصمیمی و آزیتا لاچینی) و بازیگران جوان اما پراستعداد را در این سریال رقم زد.
این سریال قبل از آن که وارد مرحله اجرا شود، بر سر روند اصلیاش در فیلمنامه مورد بحث فراوان بین کارگردان و نویسنده و مشاور فیلمنامه (خسرو دهقان) قرار گرفت و درخصوص وضعیتها، آدمها، شرایط و ایدهها بررسیهایی به عمل آمد که در نهایت به تعیین شناسهها و سنجهها و شاخصههایی منتهی شد. از همینرو است که مثلا شخصیتی مثل رامین بیشباهت به شخصیتهای تراژدی یونان باستان نیست، آنسان که بیگناه تقصیر میکند و رنج میبرد و به زندگی ادامه میدهد در حالی که ناخواسته اطرافیانش را مورد آزار قرار میدهد. بدین ترتیب هر یک از شخصیتها ریشه در یک الگوی ملموس داشتند تا مبادا آفت تیپسازی در قبالشان شکل بگیرد. این در حالی است که هویت شغلی و تحصیلی هریک از آدمهای اصلی که ریشه در تئاتر دارد، بیتاثیر در نوع دیدگاه و عملکردشان نیست و بحث نقاب زدن بر چهره احساساتشان و پناه بردن به ساحت نقش ایفا کردن در مقابل دیگران درخصوص خصوصیترین لایههای زندگی و عاطفیشان، از همین خاستگاه سرچشمه میگیرد. اتفاقا حمید لبخنده نیز با ایجاد میزانسنهایی ظریف این دوگانگیها و تقابلها را به شکلی هنرمندانه بازتاب داده است، مثلا در یکی از سکانسها که مربوط به روز قبل از جدایی مریم و رامین است و مریم را در خانه پدریاش میبینیم، دوربین او را در حالی نشان میدهد که بچهای از اهالی فامیل را در آغوش گرفته است و در آخرین نمای سکانس دارد او را میخواباند. مادر که برای پدر بچه چای آورده است پشت میز مینشیند و به کاری مشغول میشود و این در حالی است که مادر در پیشزمینه و به شکل متمرکز و واضح، اما مریم و بچه در پسزمینه و به شکل فلو و ناواضح رویت میشوند. این تمهید با توجه به این که از قبل میدانیم علت اصلی بحران در زندگی مریم نازایی اوست، کارکردی مفهومی به خود میگیرد و حس عاطفی صحنه را با توجه به حضور مادر در پیشزمینه تقویت میکند یا مثلا در صحنهای دیگر رامین با چهرهای مجروح در یک سالن نمایش به سراغ محمد میآید و ابعادی از زندگی خصوصیاش را برای او مطرح میکند. لبخنده در این سکانس، کل صحنه را در سالن خالی به نمایش میگذارد. محمد روی صحنه است و رامین در پایین آن ایستاده است و هر دو در حال بازی هستند، منتها اولی با پنهانسازی احساسش نقش ایفا میکند و دومی اعتبار حیثیتی خویش را به بازی میگیرد و این در حالی است که تاکید بر صندلیهای خالی، معطوف به خود تماشاگران تلویزیون است. همچنین خروج آدمها از محضر طلاق که با بهرهگیری از راهپلهها و نوری که از پنجره مقابل میتابد و یک بار مریم و بار دیگر رامین در مقابل آن مکث میکنند تا تاکیدی باشد بر نقش خودشان در ایجاد لحظات تاریک در زندگی شخصیشان.
منبع : جام جم آنلاین