به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید.
دل من گرفته زینجا،
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم. . .
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم.
سفرت به خیر اما، تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفهها، به باران،
برسان سلامِ ما را.
محمدرضا شفیعی کدکنی