سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات
شعری زیبا از شاعر عزیز آقای حمیدرضا برقعی به نام طوفان واژه ها



با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
 
ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد
 
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
 
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
 
 
احساس کرد از همه عالم جدا شده ست
 
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده ست
 
 
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
 
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
 
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
 
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
 
 
«باز این چه شورش است که در جان واژه هاست
 
شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست»
 
 
می رفت سمت روضه ی یک شاه کم سپاه
 
آیینه ای ز فرط عطش می کشید آه
 
انبوه ابر نیزه و شمشیر بود و ماه...
 
شاعر رسیده بود به گودال قتلگاه
 
 
فریاد زد که چشم مرا پر ستاره کن!
 
«مادر بیا به حال حسینت نظاره کن»
 
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
 
دستی ز غیب ، قافیه را کربلا گذاشت
 
یک بیت بعد واژه ی لب تشنه را گذاشت
 
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
 
 
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
 
دارد غروب «فرشچیان» گریه می کند
 
 
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
 
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
 
او را چنان فدای خدا بی ریا کشید
 
بر پیکرش به جان کفن بوریا کشید
 
 
در خون کشید قافیه ها را حروف را
 
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
 
 
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
 
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
 
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
 
«خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت
 
 
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود»
 
او کهکشان روشن هفده ستاره بود
 
 
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...
 
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن...
 
خون را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...
 
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...
 
 
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس
 
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...
شاعر: سید حمیدرضا برقعی

منبع: مشرق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی