اغلب هیجان ها ما را برانگیخته می کنند اما هیجان و انگیزش همیشه دارای هم پوشی نیستند. یکی از عناصر اصلی در انگیزش نحوه احساس کردن ماست. هیجان های ما واکنش های غیر عینی در مقابل محیط می باشند که همراه با پاسخ های عصبی و هورمونی هستند. هیجان ها را واکنش های انطباق نیز می دانند که روی نحوه فکر کردن ما اثر می گذارند و عموما تحت عنوان خوشایند تجربه می شوند. اغلب هیجان ها ما را برانگیخته می کنند اما هیجان و انگیزش همیشه دارای هم پوشی نیستند. بسیاری از اوقات ممکن است ما در جهت خاصی برانگیخته شویم بدون این که هیجانی را احساس کنیم. از طرفی این دو به هم مربوطند. رفتار ما نسبت به کسی که به او اعتماد داریم و نسبت به کسی که از او می ترسیم متفاوت است و در مقابل رویداد ها وقتی سرحال و خوشحال هستیم و هنگامی که احساس غمگینی یا عصبانیت می کنیم بطور متفاوت پاسخ می دهیم به عبارت دیگر حالات هیجانی اغلب رفتار ما را برانگیخته می کنند.
مرز میان انگیزش و هیجان
انگیزش و هیجان اغلب به اندازه ای به هم بستگی دارند که تمییز بین آن ها مشکل است: ما اغلب به کارهایی دست می زنیم که سبب بوجود آمدن احساس خوشایند در ما می شوند و از انجام اموری اجتناب می ورزیم که سبب بوجود آمدن احساس ناخوشایند در ما می گردند اما گاهی اوقات هم به کارهایی دست می زنیم حتی اگر بدانیم نتیجه آن عدم نشاط است و از انجام کارهایی اجتناب می کنیم حتی اگر موجب شادی و خوشحالی ما شوند. پژوهشگران با متمرکز ساختن توجه خود روی واکنش های افراد در مقابل فشار روانی و اختلال عاطفی افسردگی به دنبال تبینی برای چنین تناقضاتی می گردند.
سوالات مشترک بین انگیزش و هیجان
اگر شما با این قبیل مسائل برخورد کرده باشید که چرا بعضی افراد برای نجات بیگانگان زندگی خود را به خطر می اندازند؟ چرا برخی با پرخوری خود را به کام فربهی می کشانند یا در اثر کم خوردن و به خود گرسنگی دادن جان خود را از دست می دهند؟ چرا برخی گرفتار هیجان شدید حسادت می شوند و چگونه این هیجان شدید و رفتارهای آن ها را تحت تاثیر قرار می دهد؟ چرا برخی افراد کسانی را رنج می دهند که هیچ گونه آسیبی به آن ها رسانده اند؟ چرا برخی معتاد به مواد مخدر و گروهی معتاد به الکل می گردند؟ چرا عده ای در صدد بر می آیند از قله های سخت و صعب العبور صعود کنند؟ و چرا برخی رهسپار سرزمین های غیر مکشوف می شوند؟ در این صورت شما با مسائلی که پژوهشگران انگیزش و هیجان برخورد می کنند، مواجه هستید.
تعیین کننده های انگیزش و هیجان
انگیزش و هیجان هر دو تحت تاثیر سه نوع عامل هستند عامل بیولوژیکی، عامل آموخته و عامل شناختی، مثلا علت غذا خوردن ما بوسیله ترکیبی از احساس های بدنی یا جسمانی گرسنگی که در نتیجه نیاز ما به غذاست تعیین می شود(عامل بیولوژیکی) ترجیح دادن یک نوع غذا بر غذاهای دیگر(عامل آموخته) و اطلاعات ما درباره کیفیت و مغذّی بودن غذا مثلا استفاده از شیر به جای نوشیدنی دیگر(عامل شناختی) است. حالات هیجانی مانند ترس، خشم و برانگیختگی بوسیله علائم فیزیولوژیکی از قبیل تند شدن ضربان قلب و میزان تنفس، بالا رفتن فشار خون و سرخ شدن پوست مشخص می شود، چنین تغییراتی ظاهرا به علت فعال شدن یا برانگیختگی قسمت های معینی در مغز و تولید هورمون های گوناگون در بدن بوجود می آید. هیجان ها هم چنیبن دارای جنبه های آموخته و شناختی هستند که مربوط به تفاوت در نحوه های مختلفی است که افراد به یک نوع تجربه واکنش نشان می دهند. مثلا در حالی که یک نفر وقتی روی آب بر یک قایق سوار است، از ترس می لرزد، دیگری از تصور عمق آب، دچار وحشت می شود. گاهی اوقات پاسخ ما نسبت به احساس مان غیر منطقی است(مانند جیغ زدن، گریستن، خندیدن یا فرار کردن) و گاهی پاسخ به طریقی که آموخته ایم مناسب می باشد(مانند بالا رفتن از یک درخت برای نجات یافتن از یک خرس و شمردن از یک تا ده برای جلوگیری از طغیان ناشی از خشم)، گاهی اوقات نیز ما به احساس های مبهمی که فکر می کنیم مربوط به موقعیت خاصی باشند، عنوان هیجان می دهیم. بطور کلی ترکیب واکنش های بیولوژیکی، آموخته شده و شناختی هم روی نحوه احساسات و هیجانات ما و هم روی انگیزش ما روی عمل تاثیر می گذارد.
فیزیولوژی انگیزش
انگیزش را فرآیندی می دانند که به رفتار جهت و نیرو می بخشد. در طی این فرآیند نیرودهی به رفتار، تغییراتی فیزیولوژیایی اتفاق می افتد که قابل بررسی هستند. برخی از نظریه پردازان که به علل زیستی انواع انگیزه ها توجه دارند بررسی فرآیند های فیزیولوژیک را در ایجاد انگیزش مهم می دانند. برخی از آن ها از نیازهای زیستی صحبت می کنند که سبب ایجاد انگیزش می شوند. بر این اساس پژوهش هایی که در روانشناسی فیزیولوژیک صورت گرفته، مراکز و مکانیزم هایی را در جریان انگیزش شناسایی کرده اند. برخی از این یافته ها نشان می دهند که مراکزی در مغز ظهور این انگیزه را کنترل می کنند.
فیزیولوژی انگیزه گرسنگی
گرسنگی می تواند انگیزه پرتوانی باشد. بدن جاندار برای آن که بتواند به نحوی کارآمد عمل کند، به مقدار معینی از مواد غذایی نیاز دارد. کاهش این مواد غذایی مکانیزم های تعادلی زیستی را فعال می کند تا ذخیره غذایی بدن را آزاد کنند. برای مثال کبد، قند ذخیره شده را آزاد می سازد تا به رگ ها وارد شود. استفاده از ذخیره های بدن آدمی قادر می سازد تا وظایف خود را براحتی در صورت محروم شدن از چند وعده غذا ادامه دهد. اما وقتی ذخیره های غذایی بدن از حد معینی کمتر می شود، دیگر عمل مکانیزم های خودکار تعادل زیستی نمی تواند بسنده باشد و در نتیجه سراسر وجود جاندار برای جستجوی غذا بسیج می شود. دستگاه های نظارتی که غذا خوردن را تنظیم می کنند در ناحیه ای از مغز شده اند که هیپوتالاموس نام دارد. دو ناحیه خاص از هیپوتالاموس که بر گرسنگی اثر می گذارند عبارتند از هیپوتالاموس جانبی و هیپو تالاموس قدامی – میانی. هیپوتالاموس جانبی(LH) فرمان خوردن را صادر می کند که به مرکز تغذیه معروف است و هیپوتالاموس قدامی - میانی(VMH) جلوی خوردن را می گیرد که به مرکز سیری معروف است. محققان سه متغیر را که در نظارت هیپو تالاموس بر اشتهای فوری تأثیر دارند شناسایی کرده اند: سطح قند خون، پر بودن معده و دمای بدن. هیپوتالاموس حاوی گیرنده های گلوکز است که کاهش و افزایش قند خون را شناسایی می کنند. از سوی دیگر سلول های بخش هیپوتالاموس قدامی - میانی به افتادگی معده که حکایت از پر بودن معده دارد پاسخ می دهند. خالی بودن معده حرکاتی را در عضله دیواره معده ایجاد می کند که موجب فعالیت سلول های بخش LH هیپوتالاموس می شوند. از طرف دیگر سلول های VMH به افزایش دما حساس هستند و سلول های LH به کاهش دمای مغز. غیر از هیپوتالاموس نواحی دیگری از مغز از جمله دستگاه لیمبیک و برخی هسته های ساقه مغز در انگیزه گرسنگی دخالت دارند.
فیزیولوژی انگیزه تشنگی
جاندار برای زنده ماندن باید مصرف آب را هم مانند غذای مصرفی خود تنظیم کند. کمبود آب هم مقدار خون و هم مقدار مایعاتی را که اطراف سلول های بدن را فرا گرفته است کاهش داده و سبب افزایش غلظت بعضی از مواد شیمیایی در این مایعات می شود. وقتی مایعات بدن که یاخته های بافت را در میان گرفته اند، به شدت غلیظ شوند آب به شیوه راند(اسمزی) از یاخته ها بیرون می تراوود و آن ها را بی آب می کند. در نظریه های جاری چنن فرض می شود که، دو نوع یاخته عصبی مغز بر جذب آب نظارت دارند: گیرنده های اسمزی که نسبت به غلظت مواد شیمیایی مایعات بدن حساس اند و گیرنده های حجمی که به حجم مایعات بدن پاسخ می دهند. کاهش حجم خون باعث تشنگی می شود. شخصی که مجروح شده و مقادیر زیادی خون از دست داده باشد به شدت تشنه است، هر چند غلظت شیمیایی باقی مانده خون تغییری نکرده باشد. رنین ماده ای است که از کلیه ها به داخل جریان خون ترشح می شود و در واقع کاهش حجم خون و مایعات بدن تشنگی را بر می نگیزد. رنین مانند آنزیمی عمل می کند که یکی از پروتئین های خون به نام آنژیوتن سینوژن را آنزیوتن سینوژون 1 و سپس آنژیوتن سینوژن 2 تبدیل کند تا بر گیرنده های ویژه ای در هیپوتالاموس اثر کرده، ایجاد تشنگی کند.
فیپزیولوژی انگیزه درد
احتیاج برای جلوگیری از ضایعات بافتی برای ادامه حیات هر جاندار امری ضروری و حیاتی است. برخی حالات فیزیولوژیایی آزاد دهنده هستند. این حالات موجب ناراحتی یا درد می شوند و جاندار را بر می انگیزند تا برای بهبود آن وضع کاری انجام دهد. ناراحتی هایی که به دلایل مختلف موجب درد فیزیولوژیک می شوند او را به استفاده از راه حل هایی که به اجتناب از درد منجر می شوند، رهنمون می شود. در انتقال پیام در گیرنده ها، سلول های عصبی و مراکزی از مغز فعال هستند.
فیزیولوژی انگیزه مادری
به نظر می رسد که انگیزه مادری در میان حیوانات رده های پایین وابسته به هورمون ها و نیز شرایط محیط زیست است. اگر پلاسمای خون موش بچه دار را که به تازگی زایمان کرده است به یک موش باکره تزریق شود، ظرف مدت کمتر از یک روز موش باکره رفتار مادری از خود نشان می دهد. چنین نماید که الگوهای رفتار مادری به صورت فطری در مغز موش ها برنامه ریزی شده است و هورمون ها و تحریک پذیری این مکانیرم های عصبی را افزایش می دهند. در پستانداران عالی و انسان تجربه و تأثیرات محیطی بر همه تأثیراتی که هورمون های مادری می توانند نداشته باشند، غلبه کرده است.
فیزیولوژی انگیزه های اجتماعی
در این نوع از انگیزش ها مانند انگیزه پیشرفت، قدرت، پیوند جویی و غیره هر چند تغییرات در فرد ایجاد می شود که به عنوان عامل تنش زا فرد را به تحرک وا می دارد، اما در این انگیزه تأثیر عواملی محیطی خیلی بیش از تأثیرات فیزیولوژیک مطرح است. یادگیری و تجربه علل برانگیختگی این انگیزش ها به شمار می روند تا عوامل فیزیولوژیکی.
روانشناسی انگیزش
تعریف انگیزش: تعریف انگیزش(Motivation) بستگی به مفاهیم نظری روانشناسی دارد. در واقع تعریف یک روانشناس از انگیزش به دیدگاه او بستگی دارد. فروید، کتل، مورفی، هب و ... تعارفی را در مورد انگیزش ارائه کرده اند، اما در یک جمع بندی کلی می توان انگیزش را به صورت«مجموع متغیر های پیچیده ارگانیزمی و محیطی که کنش آن ها به فعالیت عمومی و جهت دار احساس و رفتار منجر می شود.» تعریف کرد.
جایگاه انگیزش در روان شناسی
«روان شناسی انگیزش» جایگاه مهمی در روان شناسی دارد و چنین استنباط می گردد که روان شناسی انگیزش با مسائل و پدیده هایی سر و کار دارد که کل روان شناسی با آن روبرو است. با کمی دقت می توان دریافت که برای پژوهشگران مسائل اساسی عبارتند از این که: چرا رفتار خاصی پدید می آید؟ چرا رفتار هدف دار است؟ چرا رفتار به صورت پیوسته و متناوب اتفاق می افتد؟ و ... این سوال ها و مسائل باعث پدیدآیی نظریه های گوناگونی شده است. برخی از آن ها عبارتند از: نظریه غریزه(Instinet Theory)، نظریه سایق(Drive Theory)، نظریه انتظار - ارزش( Expectancy - Value Theory) و نظریه نیازها(Needs Theory).
موضوعات مورد توجه در روان شناسی انگیزش
انگیزش، مسائل مختلفی را در برمی گیرد. چندین نظام انگیزشی انسان ها را در تلاش مداوم برای رفع حالت های ناخوشایند می دیدند، نظیر«فروید» که انسان را در یک میدان نبرد دائمی با نیرو های جنسی و پرخاشگری می دید. در این حال چندین نظام انگیزشی، انسان ها را موجوداتی کنجکاو، هیجان خواه، با هدف و برنامه و تلاشگر در نظر می گیرد. با این حال آن ها تا حدودی درست هستند و نه کاملا درست یا غلط. بنابراین انگیزش مسائل مختلفی را دربرمی گیرد. انگیزش یک فرآیند است. انگیزش فرآیندی پویا است و نه ایستا. خیلی از انگیزه ها(و نه همه آن ها) از یک فرآیند چهار مرحله ای«پیش بینی، برانگیختگی، عمل رفتاری و پیامد» پیروی می کنند. در مدت پیش بینی، فرد انتظار پیدایی انگیزه را دارد. ویژگی آن وجود یک حالت محرومیت و تمایل به هدف است. در مدت برانگیختگی، محرک درونی یا بیرونی انگیزه را تحریک نموده و به رفتار جهت می دهد. در مدت عمل رفتاری، فرد برای نزدیک شدن یا دور شدن از شی هدف انگیز، به رفتار هدف گرا می پردازد. در مدت پیامد، فرد پیامد های سیری یا اشباع انگیزه(فروکشی انگیختگی) را تجربه می کند. هنگامی که رفتار توسط نیرو های درونی(نظیر خستگی، کنجکاوی و ...) برانگیخته شده باشد، خود گردان است. انگیزش خودگردان معمولا از گرایش ها، نیاز ها و واکنش های فردی به رفتار شخص ناشی می شود. در مقابل زمانی که رفتار توسط نیروهای بیرونی(نظیر پول یا جایزه و ...) برانگیخته می شود، به صورت محیطی است. انگیزشی که توسط محیط کنترل می شود، از پیامد های مصنوعی و بیرونی رفتار ناشی می شود.
تغییر شدت انگیزه در طول زمان
انسان ها در هر لحظه معین چندین انگیزه را تجربه می کنند. اغلب یک انگیزه نسبتا نیرومند است، در حالی که سایر انگیزه ها در درجه دوم قرار دارند و نیرومندترین انگیزه بیشترین تاثیر را بر رفتار دارد. اگر چه انگیزه های نسبتا درجه دو فورا رفتار را تحت تاثیر قرار نمی دهند، ولی ما مجموعه ای از این انگیزه ها را که در نهایت می توانند درجه یک شوند(وارد جریان تاثیرگذاری بر رفتار شوند)، در سر می پرورانیم.
سلسله مراتبی انگیزه ها
برخی نظریه پردازان نظیر مزلو(Maslow) و باک(Buck) انگیزه های انسان را به صورت سلسله مراتبی ارائه کرده اند. مزلو انگیزه های انسان را در پنج طبقه اصلی«انگیزه های(نیازهای) فیزیولوژیک، نیاز های ایمنی، نیاز به تعلق پذیری، نیاز به احترام و نیاز به خود شکوفایی» قرار داد. در حالی که باک آن ها در پنج طبقه به گونه ای دیگر شامل«غرایز، سایق های نخستین، سایق های اکتسابی، هیجان ها و انگیزش شایستگی» طبقه بندی می کند. فایده چنین دیدگاهی در این است که به افراد اجازه می دهد تا انگیزه های بسیار متفاوت انسان را در یک شبکه واحد منسجم مربوط به هم طبقه بندی کند.
آگاهی انگیزه ها در سطح ناهوشیار
انگیزه های انسان می توانند آشکار و یا نه چندان آشکار، توجیه شده یا توجیه نشده و هوشیار یا ناهوشیار(Unconscious) باشند. برای مثال تحقیقات نشان داده اند که مردم در روزهای آفتابی بیشتر لبخند می زنند، در ماه های تابستان بیشتر از ماه های دیگر مرتکب اعمال پرخاشگری می شوند و اگر بی پولی را به صورت غیر منتظره پیدا کنند، به احتمال بیشتری به یک غریبه کمک می کنند. هر یک از این موارد به دلیل انگیزه هایی هستند که فورا آشکار نخواهند شد.
قابل کاربردی اصول انگیزش
می توان اصول انگیزشی را در سه زمینه اصلی«آموزش و پرورش، درمان و زمینه های اجتماعی و شغلی» بکار برد. بهبود بخشیدن به آموزش و پرورش، سلامت روانی -هیجانی، افزایش قدرت تولید و رضایت شغلی و... اهداف جالبی هستند که مطالعه انگیزش با این هدف که«چگونه خود و دیگران را برای رسیدن به این اهداف برانگیزانیم؟» به ما بینش می دهد.
منبع: دانشنامع رشد-تبیان