احساس پوچی چیست و چگونه بر آن غلبه کنیم؟
احساس پوچی میتواند به افکار پریشانکنندهای چون «زندگی ارزش زیستن ندارد» یا «هیچ امیدی وجود دارد» بیانجامد.
به گزارش ایسنا، سایت سواد زندگی نوشت: «توسعه توانمندیهای فردی - پوچی، احساسی انسانی است و زمانی رخ مینماید که آدمی در برابر معنای زندگی با خلا مواجه میشود. وقتی نمیدانیم از زندگیمان چه میخواهیم احساس پوچی میکنیم و نیز زمانی که در میانه زندگی پس از تشکیل خانواده و دارا شدن همسر و فرزند به پایان و مرگ میاندیشیم تردید در جانمان ریشه میدواند و از خود میپرسیم این همه چه معنا و فایدهای دارد. اینجا هم احساس پوچی آدمی را دربرمیگیرد.
افراد معمولا در دو برهه از زندگی گرفتار احساس پوچی میشوند. اول در نوجوانی زمانی که در مسئولیت زندگی خود را درک میکنند و از ورای رویاهای کودکی به در آمده، سرگشتهاند که در این جهان چه کارهاند و چه بایدشان کرد و دوم در میانسالی که لذتهای زندگی را چشیدهاند و فانیبودن آنها را دریافتهاند و سایه مرگ را در پس نیمه عمر خود به چشم میبینند. غیر از این دو نیز در موقعیتهایی آدمی گرفتار احساس پوچی میشود. در مرگ عزیزان وقتی نزدیکان آدمی در چشم به هم زدنی فانی و نیست میشوند، در حوادث و فجایعی چون زلزله یا جنگ که هستی انسان و آرزوها و معنای زندگی تحت سلطه امری مقتدرتر از معنا تهی میشود و آدمی کوچکی خود را لمس میکند. همچنین در موقعیتهایی چون ورشکستگی مالی، جدایی عاطفی و طلاق، مهاجرت ناخواسته از کشور، شکست در تحصیل یا در روابط عاطفی. در تمامی این موارد افراد به فراخور سن و نگرش خود به زندگی و نیز تجربه زیسته دچار احساس پوچی میشوند.
احساس پوچی چیست؟
ممکن است عجیب به نظر برسد اما پوچی یک احساس است. وقتی احساس خلاء و خالی بودن میکنید، احساسات ناخوشایندی را تجربه میکنید. برخی از افراد پوچی را به عنوان یک احساس جسمی در بدن خود گزارش میدهند که باعث میشود نتوانند زندگی را همان طور که میخواهند ادامه دهند. بدون توجه به شرایط احساس میکنید درک شادی و غم دشوار است یعنی نه میتوانید غمگین شوید و نه شاد باشید. ممکن است در قفسه سینه خود احساس خلاء یا پوکی داشته باشید یا حس کنید بی حال و حوصلهاید. یا ممکن است اغلب اوقات بدون آن که کار دشواری انجام داده باشید، احساس خستگی کنید و فکر کنید هیچ چیز مهم نیست. حتی ممکن است دچار احساس بیحسی در برخی از اندامهای خود شوید و رخوت وجود شما را دربرگیرد.
احساس پوچی میتواند ترسناک باشد و شما از خود بپرسید که چرا چنین احساسی دارید. ممکن است از خود بپرسید که آیا تجربه پوچی به معنی گرفتارشدن به یک بیماری روانی است؟
دلایل احساس پوچی
برای بعضی از افراد، پوچی یک احساس مزمن است. شما سالها برای زندگی سخت تلاش کرده و حالا ممکن است احساس کنید که از زندگی خود جدا شدهاید و این حس را دارید که چیزی از دست رفته است و خلائی وجود دارد که نمیتوان آن را پر کرد.
این احساس میتواند برای افرادی اتفاق بیفتد که به نظر میرسد همه چیز را با هم دارند: یک خانواده سالم، یک شغل خوب و یک زندگی شلوغ اجتماعی. احساس پوچی منحصر به کسانی نیست که این دستاوردهای زندگی را از دست دادهاند. دلیلش این است که پوچی از بیرون به وجود نمیآید بلکه حسی درونی است که از درون شما میآید و میتواند بر همه جنبههای زندگی شما تأثیر بگذارد.
اگر احساس پوچی میکنید و اخیرا اتفاق یا رویداد ناخوشایند بیرونی مانند از دست دادن یکی از نزدیکان، جدایی عاطفی و طلاق، شکست تحصیلی یا شغلی یا ... را نداشتهاید شرایطتان از چند حالت بیرون نیست. یکی از دلایل احساس پوچی چنین فردی میتواند بیماری روانی یا اختلالی مثل افسردگی باشد. دلیل دیگر میتواند نبود یک سیستم پشتیبانی عاطفی در گذشته یا حال باشد. یعنی در گذشته از سوی والدین به اندازه کافی بار عاطفی دریافت نشده یا در حال حاضر از سوی کسی دوست داشته نمیشود.
دلیل دیگر میتواند سوء مصرف مواد مخدر یا دارو یا وابستگی به الکل باشد که پس از مدتی و طی شدن دوران سرخوشی و ایجاد وابستگی منجر به احساس پوچی در فرد میشود.
همچنین درگیر شدن بیش از حد در شبکههای اجتماعی و سایتهای خبری نیز میتواند دلیل دیگر احساس پوچی باشد. شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام و دیدن روزانه تصاویر و ویدئوهای افرادی که ظاهرا شاد و خوشحالند میتواند در برخی افراد منجر به از دست دادن حس ارزشمندی شود. درگیری بیش از حد در اخبار رسانهها که غالبا منفی هستند نیز میتواند فرد را به نقطهای برساند که در آن معنایی برای زندگی متصور نشود و دچار تردید بیمعنایی و پوچی شود.
به هر حال در چنین شرایطی چه باید کرد؟ در این درس برخی راهکارهای مقابله با احساس پوچی و بیانگیزگی منتج از تحقیقات علمی ارائه میشود که میتواند شما را در خارج شدن از این شرایط و بیرونآمدن از پوچی یاری کند.
چگونه با احساس پوچی مبارزه کنیم؟
درک این که زندگی ما چه معنایی دارد بسیار مهم است و اغلب افراد برای یافتن معنای زندگی خود تلاش میکنند اما گاهی که از درک احساسات خود و این که برای چه زندگی میکنیم بازمیمانیم ممکن است برای پر کردن این خلاء به جایگزینهایی ناسالم متوسل شویم که هر چند به طور مقطعی جای خالی را در زندگی ما پر میکنند اما مشکل را برطرف نمیکنند. روی آوردن به روابط متنوع عاطفی و جنسی، پرخوری، خریدهای غیر ضروری، مواد مخدر یا الکل، اقدام به جمعآوری برخی اشیا و کلکسیونبازی و نیز درگیرشدن در فضای مجازی و روی آوردن افراطی به شبکههای اجتماعی برخی از این انتخابهای ناسالم است که خود پس از مدتی به مشکلی مضاعف تبدیل شده و احساس پوچی فرد را چند برابر و مزمن میکنند. پس به جای نادیدهگرفتن احساسات خود برخی از مراحل زیر را امتحان کنید.
۱- احساس پوچی خود را بپذیرید و به آن اقرار کنید
در صورتی که احساس پوچی را تجربه میکنید که شبیه یک گودال خالی است، به آن اقرار کنید و با خودتان سخاوتمندانه رفتار کنید. خودتان را به دلیل این احساسات سرزنش نکنید. تلاش نکنید که احساساتتان را نادیده بگیرید یا تغییرشان دهید.
در صورتی که این احساس خلاء به دلیل مرگ یک عزیز است، از خودتان به خاطر سوگواری در ماههای بعد عصبانی نشوید. از آنجا که از دست دادن یک عزیز دردآور است و این فقدان در طول زمان تغییر شکل میدهد، شما یاد میگیرید که به زندگیتان علی رغم فقدان آن شخص ادامه دهید.
گاهی اوقات این خلاء به این دلیل شکل میگیرد که در جریان زندگی عشق خود را از دست دادهاید. این به معنای آن نیست که یک خانواده دوستداشتنی نداشتهاید و باید از خودتان متنفر باشید.
محققان پیشنهاد میکنند که در چنین مواردی با خودتان مشفقانه صحبت کنید. برای نمونه ممکن است بگویید: «احساس تنهایی خیلی سخت است یا تو حق داری. تو نیاز به عشق بیشتری داشتی.»
۲- هر روز برای خودتان وقت بگذارید
به جای این که بخواهید خلاءِ درونیتان را با داروها، الکل، بازیهای کامپیوتری، پرخوری، گشتن در پاساژها و خریدهای غیر ضروری یا چیزهای دیگر پر کنید، به درونتان نگاه کنید و با خودتان وقت بگذرانید. محققان توصیه میکنند که در طی این زمان، امیال، آرزوها و رویاهای شخصی خود را بکاوید. این به ایجاد «معنای بیشتر در زندگی روزانه و آیندهتان کمک میکند.»
از آنجا که فعالیتهای مختلف برای افراد مختلف جواب میدهد، ممکن است مراقبه، نوشتن شرح حال روزانه یا ورزش به شما در متمرکز شدن مجدد بر خودتان جواب بدهد. در آغاز ممکن است احساس ناراحتی کنید اما هر چه زمان بیشتر و انرژی بیشتری برای خودتان و توجه و مراقبت از خودتان بگذارید، احساسات پوچی کمتر ظهور مییابند.
۳- احساسات کنونیتان را بکاوید
ساعتتان را برای پنج دقیقه کوک کنید و بر آن چه در حال حاضر احساس میکنید متمرکز شوید. ببینید احساس شما چیست و چگونه شکل میگیرد. مجبور نیستید که اعماق ذهنتان را بکاوید. ممکن است بنویسید احساس «خستگی» یا «گیجی» یا «کنجکاوی» میکنم.
انتخاب یک نقطه از بدن مثل دست یا سرتان نیز ممکن است به شما در خودکاوی کمک کند. به نقطه خاصی از بدنتان متمرکز شوید و حواس متنوعی چون دما، نبض، تنش یا حرکت را بررسی کنید. به این ترتیب همان طور که برای بازههای زمانی کوتاهی به احساساتتان اجازه دیدهشدن میدهید، به تدریج بازه تحملتان وسیعتر شده و شامل احساساتی بزرگتر برای بازههای زمانی طولانیتر میشود.
۴- احساس پوچیتان را کشف کنید
سوالات زیر را از خود بپرسید. این کار را در حین خواندن روزنامه، پیادهروی یا نوشیدن یک فنجان چای میتوانید این کار را انجام دهید.
۱- آیا من خودم را قضاوت میکنم یا با دیگران مقایسه میکنم؟
۲- آیا به خودم چیزهای مثبتی میگویم؟
۳- یا گرایش دارم که شکستهایم را به طور مرتب به یاد آورم یا به خودم لقب احمق یا زشت بدهم؟
۴- آیا احساسات من در روابطم مورد توجه قرار میگیرد یا هر آن چه را احساس میکنم بیارزش جلوه میدهم؟
۵- آیا به نیازهای جسمی و سلامتیام فعالانه پاسخ میدهم؟
۶- آیا برای اجتناب از احساساتم سراغ رفتارها ناسالم یا اعتیادهایی رفتهام؟
۷- آیا برای چیزهایی که خارج از کنترل من هستند، احساس گناه میکنم یا خودم را سرزنش میکنم؟
۸- آیا صرفا بر نیازهای افراد دیگر متمرکز هستم؟
۹- در زندگی برای بردن یا تایید چه چیزی تلاش میکنم؟
۱۰- آیا به خودم به همان اندازهای که با یک دوست نزدیک یا عضوی از خانواده مهربانم، مشفقانه رفتار میکنم؟
۱۱- آیا به نظرات شخصیام احترام میگذارم یا به تصمیماتم بها میدهم؟
احساس پوچی میتواند به افکار پریشانکنندهای چون «زندگی ارزش زیستن ندارد» یا «هیچ امیدی وجود دارد» بیانجامد. همچنین میتواند به شما در بررسی دلایل زیربنایی که منجر به این احساسات شده کمک کند.
مهم است که به احساس پوچیتان اقرار کنید و آنها را بپذیرید. مهم است که مشفقانه با خودتان رفتار کنید. خواه در حال گذر از یک رابطه دشوار باشید یا با از دست دادن یا نداشتن هدف و معنا درگیر باشید، شما ارزش زیستن یک زندگی رضایتبخش و معنادار را دارید.»