زندگی نامه
آلبرت الیس در 27 سپتامبر 1913 در پتسبورگ Pittsburgh پنسیلوانیا متولد شد. پدرش فروشنده ای پیوسته در حال سفر بود که غالبا در فواصل زمانی طولانی از خانواده اش دور می شد. وقتی وی دوازده ساله بود پدرش و مادرش از هم جدا می شوند، این مسائل نخستین چالش در زندگی وی بوده است.
دومین چالش بیمار احوال بودن الیس در دوران کودکی می باشد. وی دچار التهاب کلیه بود و پیوسته در بیمارستان بستری بود.
سومین چالش زندگی وی کمرویی و کناره گیری او بود. الیس در دوران کودکی خود بسیار کمرو و درونگرا بود و با دختران همکلاسی خود کاری نداشت. وی وقتی به دوران کودکی اش بر می گردد می گوید: "اصولاً من دلایل غلطی برای دوست داشتن خودم داشتم" به نظر او مشکلات دوران کودکیش به او کمک کردند ظرفیت فطریش برای تبدیل شدن به یک حلال مهم و مؤثر مشکلات را بیشتر بپروراند، و به جای اینکه در برابر مشکلات زانو بزند توانست از استعداد عقلانی خودش حد اکثر بهره را ببرد. وی در سن 28 سالگی وارد رشته روان شناسی شد و تحصیلات خود را در سال 1941 در دانشگاه کلمبیا شروع کرد. و ظرف یک سال فوق لیسانس گرفت. او با توجه به علاقه ای که به موضوع س کس، عشق و ازدواج داشت تصمیم گرفت رساله دکترای خود را درباره هیجانات عشقی زنان کالج بنویسد. الیس در سال 1943 به عنوان روان شناس بالینی ارشد در درمانگاه بهداشت روانی در شمال نیوجرسی مشغول به کار شد و در سال 1950 روان شناس ارشد دپارتمان کل مؤسسات مراکز شد، و در دهه 1940 زیر نظر چارلز هالبک Richard Hulbeck آموزش روانکاوی دید. الیس تا اوایل دهه 1950 همچنان مراجعانش را روانکاوی می کرد.
در سال 1953 به دلیل انتقادی که به جنبه های غیر عملی و منفعلانه روانکاوی داشت از روانکاوی کناره گیری کرد و ترجیح داد خود را رواندرمانگر بداند. در نیمه دوم دهه 1950 اولین مقاله اش در زمینه رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی را نوشت. در اواخر 1950 متخصصان و مردم عادی بیشتری به رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی علاقمند شدند.
در سال 1957 اولین کتاب خودیاری خودش با عنوان "چگونه با یک روان رنجور زندگی کنیم" را نوشت و در سال 1958 کتاب "سکس بدون احساس گناه" را نوشت. وی مؤسسه ای با نام خودش تاسیس کرده است، تعداد مقالات وی بیش از 800 مقاله است و همچنین او را مؤلف بیش از هفتاد کتاب و تک نگاری معرفی کرده اند.
امروزه بسیاری از افراد در سیر تفکر خود به دلیل عدم آشنایی با اصول تفکر منطقی و صحیح ، ناخواسته دچار خطای شناختی می شوند. عدم اطلاع از خطاهای شناختی ورطه ای بسیار خطرناک و سهمگین است. شاید بسیاری از گرفتاری های مردم ما به دلیل آلوده بودن افکار ما به این نوع خطا ها باشد... به نظر می رسد افسردگی ، بی قراری ، رقابت های ناصحیح، خشونت، پرخاشگری و بسیاری از رفتارهای غیر عادی ما بی ارتباط با خطاهای شناختی نباشند.
آلبرت الیس روان شناس معروف این خطاها را شناسایی و در قالب ده خطای شناختی معرفی نموده است.انسانهایی که تفکر غیر منطقی دارند و یا خطاهای شناختی در افکارشان هویدا است، در بسیاری از موارد اطلاع چندانی از این خطاها ندارند. شاید عدم اطلاع، باعث آلودگی این افکار با خطاهای شناختی می شوند. در این نوشتار سعی بر آن است که خطاهای شناختی به صورت ساده و در قالب مثال های روشن و واضح بیان شوند. امید است بسیاری از نگرانی ها، حالات و افکار نامطلوب که در پشت این خطاهای شناختی وجود دارند، با اطلاع رسانی از بین بروند.
خطای اول: تفکر همه یا هیچ
در این نوع افکار قانون همه یا هیچ حاکم است . فرد یک رفتار، فکر، موفقیت ، ، پدیده یا موضوع را کلا سفید یا سیاه می بیند. هر چیز کمتر از کامل ، شکست بی چون و چراست. عدم قناعت به مقدار و یا بخشی از یک کار ، یک فعالیت و یا یک امتیاز ، آنها را از مزایای آن امر محروم می کند. به طور مثال عده ای این نوع تفکر را دارند که یا باید فلان ماشین را داشته باشند یا اصلا هیچ ماشینی را نمی خواهند. این نوع تفکر در بسیاری از قسمت های زندگی دیده می شود. در مثالی دیگر مدرس دانشگاه بیان می دارد که اگر این تعداد دانشجو بود و با این شرایط به طور مثال من این درس را خواهم داد. در مثال دیگر خانمی که رژیم لاغری گرفته بود، پس از خوردن یک قاشق بستنی گفت: برنامه لاغری من دود شد و به هوا رفت. با این طرز تلقی به قدری ناراحت شد که یک ظرف بزرگ بستنی را تا به آخر نوش جان کرد.
خطای دوم: تعمیم مبالغه آمیز
افرادی که این نوع خطا را در افکار دارند حقایق زندگی را پررنگ تر از مقدار واقعی آن می بینند. شدت و مقدار واقعی خیلی کمتر از مقدار و شدتی است که در ذهن فرد قرار دارد. فردی که دچار این خطای شناختی است ، هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می کند. فروشنده دوره گرد افسرده ای که فروش خوبی نداشته و در حال رانندگی پرنده ای به شیشه اتومبیلش خورده بود گفت: چه بد شانس هستم، پرنده ها همیشه به شیشه اتومبیل من می خورند. شاید بتوان این طور بیان کرد که این افراد به دلیل مبالغه در بخشی از افکار ، نمی توانند جوانب مثبت زندگی را ببینند. شاید در مثال ذکر شده بتوان این طور بیان کرد که این فروشنده دوره گرد ازخیلی مواهب که دارد غافل است و این که او ماشینی دارد که خیلی از فروشندگان دیگر ندارند .
خطای سوم: فیلتر ذهنی
افرادی که دارای این نوع افکار هستند تحت تاثیر یک حادثه منفی همه واقعیت را تار می بینند. به جزیی از یک حادثه منفی توجه می کنند و بقیه را فراموش می کنند.عدم توانایی در دیدن بخش های مهمتر این حوادث ، عاملی است که ذهن ما را درگیر می کند. شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند. به مثالی توجه کنید: به خاطر طرز برخورد شایسته خود با همکاران اداره، از طرف رئیس اداره تشویق می شوید، اما در این میان و در حین دریافت جایزه یکی از همکاران کلمه ای نه چندان جدی در مقام انتقاد به شما می گوید. روزهای طولانی در حالی که همه گفته های مثبت و مراسم با ارزش تشویق را فراموش می کنید، تحت تاثیر این انتقاد بسیار جزئی یک همکار، رنج می برید.
خطای چهارم: بی توجهی به امر مثبت
افرادی که دارای این نوع تفکر غیر منطقی هستند، توجه زیاد و با ارزشی به جنبه ها ی مثبت زندگی خود ندارند و همیشه نکات مثبت را برای خود بی اهمیت جلوه می دهند. با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آنها دارند. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانند، معتقدند که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد. به طور مثال نگهبان ساختمان تجاری با تیز هوشی موفق به شناسایی یکی از سه سارقی شده بود که در هفته قبل از یکی از مغازه های این ساختمان دزدی کرده بودند. مسئول ساختمان ضمن قدردانی از نگهبان که بعد از چند روز موفق به کشف این گره شده بود از نگهبان خواست که یکی از روزهای هفته زمانی را مشخص کند که در جلسه ای با حضور افراد و مالکین ساختمان از زحمات وی قدردانی شود. نگهبان امروز و فردا کرده و یکسره میگفت کار مهمی نکرده ام و از تعیین وقت سرباز می زد.
خطای پنجم :نتیجه گیری شتابزده
بی آنکه زمینه محکمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده می کنید. ذهن خوانی: بدون بررسی کافی نتیجه میگیرید که کسی در مورد شما منفی فکر می کند. پیشگویی: پیش بینی می کنید که اوضاع بر خلاف میل شما در جریان خواهد بود. بدون هر گونه بررسی می گویید« آبرویم خواهد رفت، از عهده انجام این کار برنخواهم آمد». و اگر افسرده باشید ممکن است به خود بگویید «هرگز بهبود نخواهم یافت».
خطای ششم: درشت نمایی
از یک سو در باره اهمیت مسایل و شدت اشتباهات خود مبالغه می کند و از سوی دیگر ، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست برآورد می کند. به دلیل اعتماد به نفس پایین، این افراد چون خود را نسبت به دیگران دست کم می گیرند، در صورت انجام کاری خطا ، این اشتباه خود را خیلی پررنگ تر از حد و حدود واقعی آن اشتباه می بیند. به طور مثال شخصی دوست قدیمی خود را می بیند و به او سلام می گوید، دوست قدیمی مانند همیشه سلام او را به گرمی جواب نمی دهد. او از این مسئله ناراحت می شود و این واقعه را برای خود فاجعه تلقی می کند. این درحالی است که شاید دلایل مختلفی برای سرد برخورد کردن وجود داشته باشد. از طرفی این قدر هم مهم نباشد ولی ساعتها این مسئله ذهن فرد را درگیر خود می کند.
خطای هفتم: استدلال احساسی
افرادی که دارای استدلال احساسی هستند فکر می کنند که احساسات منفی ما لزوما منعکس کننده واقعیت ها هستند. این نوع استدلال احساسی ما را از بسیاری واقعیت ها دور نگه می دارد . به طور مثال : «از سوار شدن در هواپیما وحشت دارم، چون پرواز با هواپیما بسیار خطرناک است».« یا احساس گناه می کنم پس باید آدم بدی باشم». یا «خشمگین هستم، پس معلوم می شود با من منصفانه برخورد نشده است.» یا «چون احساس حقارت می کنم، معنایش این است که فرد درجه دومی هستم». یا «احساس نومیدی می کنم، پس حتما باید نومید باشم».
خطای هشتم: باید ها
انتظار دارید که اوضاع آن طور باشد که شما می خواهید و انتظار دارید .همیشه این انتظار محقق نمی شود و یا با درصد کمتری محقق می شود. به طور مثال نوازنده بسیار خوبی پس از نواختن یک قطعه دشوار پیانو با خود گفت:«نباید اینهمه اشتباه می کردم». آنقدر تحت تاثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت. انواع و اقسام کلماتی که «باید» را به شکلی تداعی می کنند، همین روحیه را ایجاد می نمایند.
آن دسته از عبارت های «باید» دار که بر ضد شما به کار برده می شوند،به احساس تقصیر و نومیدی منجر می گردند. اما همین باورها، اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلی شود منجر به خشم و دلسردی می گردد«نباید این قدر سمج باشد».خیلی ها می خواهند با «باید» ها و «نباید»ها به خود انگیزه بدهند. «نباید آن شیرینی را بخورم». این نوع فکر اغلب بی تاثیر است زیرا«باید» ها تولید تمردد می کنند و اشخاص تشویق میشوند که درست برعکس آن را انجام دهند.
خطای نهم: برچسب زدن
برچسب زدن شکل حاد تفکر همه یا هیچ چیز است. به جای اینکه بگویید«اشتباه کردم». به خود برچسب منفی می زنید:«من بازنده هستم». گاه هم اشخاص به خود برچسب «احمق» یا «شکست خورده» و غیره می زنند. برچسب زدن غیر منطقی است، زیرا شما با کاری که می کنید ، تفاوت دارید. انسان وجود خارجی دارد اما «بازنده» و «احمق» به این شکل وجود ندارد. این برچسب ها تجربه های بی فایده ای هستند که منجر به خشم، اضطراب ، دلسردی و کمی عزت نفس می شوند. گاه برچسب متوجه دیگران است. وقتی کسی در مخالفت با نظرات شما حرفی می زند ممکن است او را متکبر بنامید. بعد احساس می کنید مشکل به جای رفتار یا اندیشه بر سر«شخصیت» یا «جوهر و ذات» او است. در نتیجه او را به کلی بد قلمداد می کنید و در این شرایط فضای مناسبی برای ارتباط سازنده ایجاد نمی شود.
خطای دهم : شخصی سازی و سرزنش
در این خطا، فرد خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد می کند که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته است. وقتی زنی از آموزگار پسرش شنید که او در مدرسه خوب درس نمی خواند با خود گفت « این نشان می دهد که من مادر بدی هستم» و چه بهتر که این مادر علل واقعی درس نخواندن فرزندش را می جست تا او را کمک کند. شخصی سازی منجر به احساس گناه ، خجالت و نا شایسته بودن می شود .
بعضی ها هم عکس این کار را می کنند و سایرین و یا شرایط را علت مسائل خود تلقی می کنند و توجه ندارند که ممکن است خود در ایجاد گرفتاری سهمی داشته باشند « علت زندگی زناشویی بد من این است که همسرم منطقی نیست». سرزنش به خاطر ایجاد رنجش اغلب موثر واقع نمی شود .
خطاهای شناختی از دیدگاه الیس
1-اعتقاد فرد به اینکه لازم وضروری است که تمام افراد دیگر جامعه وی را دوست بدارند و تعظیم و تکریمش کنند.
2-اعتقاد فرد به اینکه لازمه احساس کفایت و ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت،کمال و فعالیت شدید است.
3-اعتقاد فرد به اینکه گروهی از مردم بد،شرور و بد ذات هستند وباید به شدت تنبیه و مذمت شوند.
4-اعتقاد فرد به اینکه اگر تمامی حوادث و پیشامدها آنطور نباشند که او می خواهد،نهایت ناراحتی و بیچارگی به بار می آید و فاجعه آمیز خواهد بود.
5-اعتقاد فرد به اینکه بدبختی و عدم خشنودی او بوسیله عوامل بیرونی به وجود می آیند و انسان توانایی کنترل غم و اندوه خود را ندارد و یا اینکه توانائیش در این مورد کم است واین در حالی است که فشارها و حوادث خارجی،معمولا ماهیتی روانی دارند و نمی توانند موجب ناراحتی و آزار فرد شوند مگر آنکه فرد خودش بخواهد،تحت تاثیر آنها قرار گیرد.
6-اعتقاد فرد به اینکه چیزهای خطرناک و ترس آور موجب نهایت نگرانی و اضطراب می شوند و فرد دائما باید در تلاش باشد تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تاخیر اندازد.
7-اعتقاد فرد به اینکه اجتناب و دوری گزیدن شخص از برخی از مشکلات زندگی و مسئولیتهای شخص برای فرد آسانتر از مواجه شدن با آنهاست.
8-اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قویتری تکیه نماید.
9-اعتقاد فرد به اینکه تجارب وحوادث گذشته و تاریخچه زندگی تعیین کننده مطلق رفتار کنونی هستند و تاثیر گذشته را در تعیین رفتار کنونی به هیچ عنوان نمی توان نادیده انگاشت.
10-اعتقاد فرد به اینکه انسان باید در مقابل مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملا برآشفته و محزون شود و این در حالی است که مشکل دیگران ربطی به ما ندارد و بنابراین نباید شدیدا نگران آنان باشیم.
11-اعتقاد فرد به اینکه برای هر مساله و مشکلی همیشه یک راه حل درست و کامل،فقط یک راه حل،وجود دارد و اگر انسان به آن دست نیابد،بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود. الیس معتقد است که توسل شخص به این عقاید یازده گانه به اضطراب و ناراحتی روانی منجر می شود. وقتی که فرد به چنین عقایدی توسل می جوید،در نگرش و برداشت های خویش شدیدا بر اجبار،الزام و وظیفه تاکید دارد و خود را بی نهایت به وقوع امر خاصی مقید و پای بند می کند. بنابراین،اگر فرد خود را از این قیود رها سازد، به احتمال قوی در جهت سلامت نفس و رشد شخصیت حرکت خواهد کرد.
رفتار درمانی عقلانی-هیجانی
رفتار درمانی عقلانی-هیجانی یک رویکرد جامع درمانی است که علاوه بر جنبه های هیجانی و رفتاری اختلالات انسان، مؤلفه ی فکری آنها را نیز مد نظر دارد. رفتار درمانی عقلانی-هیجانی ریشه های فلسفی دارد. مبانی فلسفی رفتار درمانی عقلانی-هیجانی را لذت طلبی مسئولانه، عقاید بنیادی انسانگرایانه و خردمند بودن انسانها تشکیل می دهند. معنای لذت طلبی مسئولانه این است که انسانها از لذایذ کوتاه مدت رنج آوری مثل سوء مصرف مواد مخدر و الکل به نفع لذایذ بلند مدت و طولانی تر خود چشم بپوشند. به نظر رفتار درمانگران عقلانی-هیجانی انسانها حکم ارگانیسم های کل نگر و هدف مندی را دارند که صرفاً به دلیل زنده بودن مهم هستند.
سومین مبنای فلسفی رفتار درمانی عقلانی-هیجانی خردمندی است، انسان ها در این روش در می یابند که با عاقل بودن می توانند چیزهای بیشتری یاد بگیرند. به علاوه آلیس معتقد است برخی از اختلالات شدید روانی ریشه زیست شناختی دراد و دیگر اینکه وی عوامل اجتماعی را مهم می داند و معتقد است آدمهایی که برای نظرات و ارزشهای دیگران خیلی اهمینت قائل هستند، احساس بد بودن و بی ارزش بودن می کنند.
وی دوازده باور را از ریشه های اصلی روان رنجوری می داند:
1- اطرافیانم حتما باید تمام کارها و اعمال مرا بپسندند.
2- بعضی اعمال و کارها افتضاح و وحشتناک هستند و عاملان آنها باید به شدت نکوهش شوند.
3- اگر اوضاع بر وفق مراد من پیش نرود وحشتناک می شود.
4- همیشه عوامل بیرونی باعث احساس بدبختی انسانها می شوند.
5- اگر چیزی خطرناک یا ترسناک است باید بابت آن بی نهایت ناراحت شوم.
6- پرهیز کردن از مشکلات زندگی بهتر از روبرو شدن با آنهاست.
7- همیشه باید به چیزی قوی تر و بزرگتر از خودم متکی باشم.
8- در تمام شئونات زندگی باید کاملاً باهوش و موفق باشم.
9- اگر چیزی زمانی زندگی مرا تحت تاثیر قرار دهد تاثیرش همیشگی خواهد بود.
10- باید همیشه و کاملاً بر اوضاع و امور کنترل داشته باشم.
11- انسان با بی حالی و تنبلی می تواند به خوشبختی برسد.
12- من تقریباً هیچ کنترلی روی هیجاناتم ندارم و نمی توانم برای احساس ناراحتی ام کاری بکنم.
مدل A-B-C
اساس نظریه رفتار درمانی عقلانی-هیجانی را مدل A-B-C تشکیل می دهد. این مدل می گوید رویدادهای فعال کننده پیامد های رفتاری هیجانی دارند. وقتی رویدادهای فعال کننده خوشایندند باورهای مورد استناد احتمالاً بی ضرر خواهند بود، ولی وقتی این رویدادها ناخوشایندند باورهای نامعقولی به میان می آیند که معمولاً پیامدهای رفتاری عقلانی-هیجانی مشکل سازی دارند. نقش درمانگر این است که با زیر سؤال بردن باورهای نامعقول، این باور را رد کند.
پست مدرنیسم و رفتار درمانی
اساس نظریه رفتار درمانی عقلانی-هیجانی را مدل A-B-C تشکیل می دهد. این مدل می گوید رویدادهای فعال کننده پیامد های رفتاری هیجانی دارند. وقتی رویدادهای فعال کننده خوشایندند باورهای مورد استناد احتمالاً بی ضرر خواهند بود، ولی وقتی این رویدادها ناخوشایندند باورهای نامعقولی به میان می آیند که معمولاً پیامدهای رفتاری عقلانی-هیجانی مشکل سازی دارند. نقش درمانگر این است که با زیر سؤال بردن باورهای نامعقول، این باور را رد کند.
پست مدرنیسم و رفتار درمانی
عقلانی-هیجانی
الیس با اینکه خود را جزو اثبات گراهای منطقی می داند، ولی معتقد است تا
حد زیادی هم پست مدرنیست و ساختگرا است. نظرات وی در مورد انسانها و دنیای
آنها به شرح زیر است:
1- اگرچه یک نوع واقعیت عینی وجود دارد ولی ما درباره ماهیت کنونی یا آتی واقعیت نداریم، اگرچه خودمان را متقاعد می کنیم که داریم.
2- نظر ما در مورد خوب و بد و درست و غلط و اخلاقی و غیر اخلاقی تا حد زیادی نوعی ساخت شخصی-اجتماعی است. 3- اگرچه در شخصیت، برخی عناصر فطری و نسبتاً ثابت و مهم وجود دارد، اما شخصیت انسان تا حد زیادی محصول عوامل عقلانی و اجتماعی است.
4- انسانها تا حد زیادی تحت تاثیر تربیت فرهنگی خود هستند و با این تربیت فرهنگی شرطی می شوند.
5- عمل و وضعیت هر انسانی نقاط قوت و ضعفی دارد.
6- تمام راه حل هایی که پیدا می کنیم به این بستگی دارند که کدام اهداف و مقاصد را انتخاب می کنیم.
انسانگرایی رفتار درمانی عقلانی-هیجانی الیس دلایل زیر را برای انسانگرا بودن درمان عقلانی-هیجانی انتخاب می کند: 1- درمانهای شناختی-رفتاری
عمدتاً با باورها و نگرش ها و ارزشها سر و کار دارنداما رفتار درمانی عقلانی-هیجانی به سرعت وارد لایه های زیرین می شود.
2- درمان های شناختی-رفتاری، آدم ها را محور جهان قرار می دهند و خیلی به آنها حق انتخاب می دهند، اما رفتار درمانی عقلانی-هیجانی این چنین عمل نمی کند.
3- درمانهای شناختی-رفتاری به شکل عمیقی فلسفی هستند ولی در درمانهای عقلانی-هیجانی خودپذیری مفهومی بدیهی و قابل تعریف است. انسانها نباید خودشان یا شخصیت شان را ارزیابی کنند، بلکه باید اعمال و افکارشان را ارزیابی کنند و بخش قابل توجهی از ناراحتی های انسانها معلول تفکر مطلق گرای آنهاست.
4- راه حل اکثر مشکلات عمده انسانها در زندگی این است که نگرش دوسویه، جسورانه در مورد خود و دیگران و دنیا داشته باشند.
5- رفتار درمانی-عقلانی هیجانی در کنار برخورد با اضطراب و افسردگی ناشی از ارزیابی خود، پایین بودن سطح تحمل ناکامی و لذت گرایی کوتاه مدت فرد را هدف قرار می دهد. 6- این درمانها جایز الخطا بودن انسان را می پذیرند و به انسانها یاد می دهند که دیگران را واقع بینانه و به صورت یک انسان ببیند.
کاربردهای رفتار درمانی عقلانی-هیجانی
1- به اعتقاد الیس این این روش کوتاه مدت و مؤثر است.
2- در رفتار درمانی عقلانی هیجانی خانوادگی نیز همان اصول روشهای رفتار درمانی عقلانی-هیجانی انفرادی استفاده می شود.
3- رفتار درمانی هیجانی به عنوان روان درمانی کنترل درمانی کاربرد دارد.
پیشنهادات
اگر می خواهید عقلانیت تان را بیفزایید و از باورهای خودمخربتان کم کنید، حداقل روزی ده دقیقه سؤالات زیر را خود بپرسید و به آنها پاسخهای دقیقی بدهید.
1- کدام باور نامعقول و خود مخربم را می خواهم زیر سؤال ببرم و کنار بگذارم؟
2- آیا این باورم عاقلانه است؟
3- برای اثبات غلط بودنش چه شواهدی دارم؟
4- آیا شواهدی برای اثبات درستی این باورم دارم؟
5- بدترین اتفاقاتی که در صورت نرسیدن به آنچه فکر می کنم باید یه آن برسم ممکن است برایم بیفتد چه هستند؟
6- اتفاقات خوبی که در صورت نرسیدن به آنچه فکر می کنم بایده به آن برسم ممکن است برایم بیفتده چه هستند؟ در ضمن می توانید هر بار که حداقل ده دقیقه باورهای نامعقول تان را زیر سؤال نبردید خودتان را تنبیه کنید. چطور؟ با انجام دادن کاری که از آن خیلی بدتان می آید.
انتقادات
عده ای از منتقدین شیوه اجرای رفتار درمانی عقلانی-هیجانی را زیر سؤال برده اند و گفته اند الیس بدون در نظر گرفتن مشکل مراجعان آنها را هر طور شده با درمانش هماهنگ می کند. عده ای هم تاکید افراطی الیس بر فن زیر سؤال بردن شناختی را مورد انتقاد قرار داده اند. برخی نیز استفاده الیس از الفاظ رکیک و بی حرمتی او به برخی مقدسات را مورد انتقاد قرار داده و می گویند الیس گاهی بیش از حد با باورهای مراجعانش در می افتد. برخی از نویسندگان هم از مدل A-B-C رفتار درمانی عقلانی-هیجانی ایراد گرفته اند و آن را بازنمایی ساده انگارانه ای از رابطه افکار، احساسات و رفتارها دانسته اند.
الیس در پاسخ به این انتقادات می گوید درمان عقلانی-هیجانی با زبان بازی، اغواگری و آموزش و تعلیم به مراجعان یاد می دهد به فکر خودشان باشند، روش خاصی را یاد بگیرند و در بقیه عمرشان از آن استفاده کنند و به این ترتیب شرطی پذیری، تقویت پذیری و تلقین پذیری خوش را در برابر محرکهای بیرونی از جمله تائید اجتماعی کم کنند. الیس به نقش خود به عنوان معلم معترف است، ولی می گوید به مراجعانش یاد می دهد افکارشان را به شکل انتقادی بررسی کنند، در واقع سبک آموزشی الیس یک سبک مقتدرانه است نه مستبدانه. وی در مورد استفاده از الفاظ رکیک می گوید این الفاظ موجب افزایش صمیمیت و مورد تاکید قرار گرفتن برخی نکات می شوند.
منبع: سایت میگنا
شفیع آبادی،عبدالله و ناصری،غلامرضا.نظریه های مشاوره و روان در مانی ،تهران،مرکز نشر دانشگاهی،1375.
1- اگرچه یک نوع واقعیت عینی وجود دارد ولی ما درباره ماهیت کنونی یا آتی واقعیت نداریم، اگرچه خودمان را متقاعد می کنیم که داریم.
2- نظر ما در مورد خوب و بد و درست و غلط و اخلاقی و غیر اخلاقی تا حد زیادی نوعی ساخت شخصی-اجتماعی است. 3- اگرچه در شخصیت، برخی عناصر فطری و نسبتاً ثابت و مهم وجود دارد، اما شخصیت انسان تا حد زیادی محصول عوامل عقلانی و اجتماعی است.
4- انسانها تا حد زیادی تحت تاثیر تربیت فرهنگی خود هستند و با این تربیت فرهنگی شرطی می شوند.
5- عمل و وضعیت هر انسانی نقاط قوت و ضعفی دارد.
6- تمام راه حل هایی که پیدا می کنیم به این بستگی دارند که کدام اهداف و مقاصد را انتخاب می کنیم.
انسانگرایی رفتار درمانی عقلانی-هیجانی الیس دلایل زیر را برای انسانگرا بودن درمان عقلانی-هیجانی انتخاب می کند: 1- درمانهای شناختی-رفتاری
عمدتاً با باورها و نگرش ها و ارزشها سر و کار دارنداما رفتار درمانی عقلانی-هیجانی به سرعت وارد لایه های زیرین می شود.
2- درمان های شناختی-رفتاری، آدم ها را محور جهان قرار می دهند و خیلی به آنها حق انتخاب می دهند، اما رفتار درمانی عقلانی-هیجانی این چنین عمل نمی کند.
3- درمانهای شناختی-رفتاری به شکل عمیقی فلسفی هستند ولی در درمانهای عقلانی-هیجانی خودپذیری مفهومی بدیهی و قابل تعریف است. انسانها نباید خودشان یا شخصیت شان را ارزیابی کنند، بلکه باید اعمال و افکارشان را ارزیابی کنند و بخش قابل توجهی از ناراحتی های انسانها معلول تفکر مطلق گرای آنهاست.
4- راه حل اکثر مشکلات عمده انسانها در زندگی این است که نگرش دوسویه، جسورانه در مورد خود و دیگران و دنیا داشته باشند.
5- رفتار درمانی-عقلانی هیجانی در کنار برخورد با اضطراب و افسردگی ناشی از ارزیابی خود، پایین بودن سطح تحمل ناکامی و لذت گرایی کوتاه مدت فرد را هدف قرار می دهد. 6- این درمانها جایز الخطا بودن انسان را می پذیرند و به انسانها یاد می دهند که دیگران را واقع بینانه و به صورت یک انسان ببیند.
کاربردهای رفتار درمانی عقلانی-هیجانی
1- به اعتقاد الیس این این روش کوتاه مدت و مؤثر است.
2- در رفتار درمانی عقلانی هیجانی خانوادگی نیز همان اصول روشهای رفتار درمانی عقلانی-هیجانی انفرادی استفاده می شود.
3- رفتار درمانی هیجانی به عنوان روان درمانی کنترل درمانی کاربرد دارد.
پیشنهادات
اگر می خواهید عقلانیت تان را بیفزایید و از باورهای خودمخربتان کم کنید، حداقل روزی ده دقیقه سؤالات زیر را خود بپرسید و به آنها پاسخهای دقیقی بدهید.
1- کدام باور نامعقول و خود مخربم را می خواهم زیر سؤال ببرم و کنار بگذارم؟
2- آیا این باورم عاقلانه است؟
3- برای اثبات غلط بودنش چه شواهدی دارم؟
4- آیا شواهدی برای اثبات درستی این باورم دارم؟
5- بدترین اتفاقاتی که در صورت نرسیدن به آنچه فکر می کنم باید یه آن برسم ممکن است برایم بیفتد چه هستند؟
6- اتفاقات خوبی که در صورت نرسیدن به آنچه فکر می کنم بایده به آن برسم ممکن است برایم بیفتده چه هستند؟ در ضمن می توانید هر بار که حداقل ده دقیقه باورهای نامعقول تان را زیر سؤال نبردید خودتان را تنبیه کنید. چطور؟ با انجام دادن کاری که از آن خیلی بدتان می آید.
انتقادات
عده ای از منتقدین شیوه اجرای رفتار درمانی عقلانی-هیجانی را زیر سؤال برده اند و گفته اند الیس بدون در نظر گرفتن مشکل مراجعان آنها را هر طور شده با درمانش هماهنگ می کند. عده ای هم تاکید افراطی الیس بر فن زیر سؤال بردن شناختی را مورد انتقاد قرار داده اند. برخی نیز استفاده الیس از الفاظ رکیک و بی حرمتی او به برخی مقدسات را مورد انتقاد قرار داده و می گویند الیس گاهی بیش از حد با باورهای مراجعانش در می افتد. برخی از نویسندگان هم از مدل A-B-C رفتار درمانی عقلانی-هیجانی ایراد گرفته اند و آن را بازنمایی ساده انگارانه ای از رابطه افکار، احساسات و رفتارها دانسته اند.
الیس در پاسخ به این انتقادات می گوید درمان عقلانی-هیجانی با زبان بازی، اغواگری و آموزش و تعلیم به مراجعان یاد می دهد به فکر خودشان باشند، روش خاصی را یاد بگیرند و در بقیه عمرشان از آن استفاده کنند و به این ترتیب شرطی پذیری، تقویت پذیری و تلقین پذیری خوش را در برابر محرکهای بیرونی از جمله تائید اجتماعی کم کنند. الیس به نقش خود به عنوان معلم معترف است، ولی می گوید به مراجعانش یاد می دهد افکارشان را به شکل انتقادی بررسی کنند، در واقع سبک آموزشی الیس یک سبک مقتدرانه است نه مستبدانه. وی در مورد استفاده از الفاظ رکیک می گوید این الفاظ موجب افزایش صمیمیت و مورد تاکید قرار گرفتن برخی نکات می شوند.
منبع: سایت میگنا
شفیع آبادی،عبدالله و ناصری،غلامرضا.نظریه های مشاوره و روان در مانی ،تهران،مرکز نشر دانشگاهی،1375.
گردآورنده: علی کاکاوند قلعه نوئی