سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات

۳۸۷ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است


حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

در شگفتم از کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی‌برد!
 
۱- د
ر شگفتم از کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله نعم الوکیل...» (سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۷۱) پناه نمی‌برد. در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یادشده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند و هیچ‌گونه بدی به آنان نرسید.

 
۲-
در شگفتم از کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین*» (سوره مبارکه انبیاء آیه ۸۷) پناه نمی‌برد؛ زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یادشده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می‌بخشیم.» (سوره انبیاء آیه ۸۸)

 
۳-
در شگفتم از کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره مبارکه غافر آیه ۴۴) ... پناه نمی‌برد؛ زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یادشده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه ۴۵)

 
۴- د
ر شگفتم از کسی که طالب دنیا و زیبایی‌های دنیاست، چگونه به ذکر «ماشاءالله لاقوة الا بالله» (سوره مبارکه کهف آیه 39) پناه نمی‌برد؛ زیرا خداوند بعد از ذکر یادشده فرموده است: «مردی که فاقد نعمت‌های دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می‌دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.»

 
*بحارالانوار، ج 90، 184 – 185


اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍمُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ



خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى و آن چراغ در شیشه‏اى است آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت‏ خجسته زیتونى که نه شرقى است و نه غربى افروخته مى‏شود نزدیک است که روغنش هر چند بدان آتشى نرسیده باشد روشنى بخشد روشنى بر روى روشنى است‏ خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت مى‏کند و این مثلها را خدا براى مردم مى‏زند و خدا به هر چیزى داناست

سوره نور آیه 35

حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد. پیغمبر (ص) به عیادت وی رفت و فرمود: ای خدیجه، اما علمت ان الله قد زوجنی معک فی الجنه: آیا می دانی که خداوند تو را در بهشت نیز همسرم ساخته است!؟


آنگاه از خدیجه دل جویی و تفقد کرد؛ او را وعده بهشت داد و درجات عالی بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود.

چون بیماری خدیجه شدت یافت، عرض کرد: یا رسول الله! چند وصیت دارم: من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن.

پیامبر (ص) فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را به کار بردی. در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا مصرف کردی.

عرض کرد: یا رسول الله! وصیت دوم من این است که مواظب این دختر باشید؛ و به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد. چون او بعد از من یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا کسی از زنان قریش به او آزار برساند. مبادا کسی به صورتش سیلی بزند. مبادا کسی بر او فریاد بکشد. مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زننده ای داشته باشد.

اما وصیت سوم را شرم می کنم برایت بگویم. آن را به فاطمه عرض می کنم تا او برایت بازگو کند. سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود: نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو: مادرم می گوید: من از قبر در هراسم؛ از تو می خواهم مرا در لباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی، کفن کنی.

پس فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر (ص) عرض کرد. پیامبر اکرم (ص) آن پیراهن را برای خدیجه فرستاد و او بسیار خوشحال شد. هنگام وفات حضرت خدیجه، پیامبراکرم (ص) غسل و کفن وی را به عهده گرفت.

ناگهان جبرئیل درحالی که کفن از بهشت همراه داشت، نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: ایشان اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده بگیریم. 

  زینب (س)، نامی است که به سبب نقش پررنگی که در واقعۀ عاشورا دارد، همواره در کنار امام حسین و پس از آن در کاروان اسرای کربلا شناخته شده است؛ به مناسبت ۱۵ رجب، سالروز وفات حضرت، به شئون گوناگون و رنجهای بی پایان زندگی این شیرزن می پردازیم که به درستی توسط جدش، پیابر خاتم (ص) «ام المصائب» نام گرفت و زیر بار آن همه رنج و درد، هیچگاه شکوه ای به زبان نیاورد و قد خم نکرد.

ولادت
حضرت زینب کبرى، سوّمین فرزند حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب و حضرت زهرا (علیهما السلام) است که دو سال پس از امام حسین (ع)، در روز ۵ جمادى الاول سال ۶ هجرى، در مدینه النبی متولد شد.
کنیۀ ایشان «ام الحسن» و «ام کلثوم» و القاب مبارکش که در منابع گوناگون، بیش از شصت مورد ذکر شده، عبارتند است از: نائبه الزهرا، نائبه الحسین، ملیکه النساء، عقیله النساء، عابدة آل علی، صدیقة الصغری، عقیلة الطالبین، محبوبه المصطفی، قره العین مرتضی، عقیلة قریش، محدثه، عقیلۀ بنی هاشم، ام المصائب و...

شهید استاد مرتضی مطهری: در مدینه برای حضرت ام‌البنین سلام الله علیها خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت حسین بن علی علیه‌السلام شهید شدند. برای این پسرها ندبه و گریه می‌کرد. گاهی سر راه عراق و گاهی در بقیع می نشست و ندبه‌های جانسوزی می‌کرد.
زنها هم دور او جمع می‌شدند. مروان حکم که حاکم مدینه بود، با آن همه دشمنی و قساوت گاهی به آنجا می‌آمد و می‌ایستاد و می‌گریست. از جمله ندبه‌هایش این است:

لا تدعونی ویک ام البنین /تذکرینی بلیوث العرین/کانت بنون لی ادعی بهم/و الیوم اصبحت و لا من بنین

ای زنان!من از شما یک تقاضا دارم و آن این است که بعد از این مرا با لقب ام‌البنین نخوانید(چون ام‌البنین یعنی مادر پسران،مادر شیر پسران)،دیگر مرا به این اسم نخوانید. وقتی شما مرا به این اسم می‌خوانید،به یاد فرزندان شجاعم می افتم و دلم آتش می‌گیرد.زمانی من ام‌البنین بودم ولی اکنون ام‌البنین و مادر پسران نیستم.

مرثیه‌ای دارد راجع به خصوص اباالفضل العباس:

یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد/ و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد/ انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید/ ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد/ لو کان سیفک فی یدیک لما دنی منه احد

ای چشمی که در کربلا بودی و آن منظره‌ای که عباس من، شیر بچه من، حمله می‌کرد دیده‌ای! ای مردمی که آنجا حاضر بوده‌اید! برای من داستانی نقل کرده‌اند، نمی‌دانم این داستان راست است یا نه. یک خبر خیلی جانگداز به من داده‌اند، به من گفته‌اند که اول دست‌های پسرت بریده شد، بعد در حالی که فرزند تو دست در بدن نداشت یک مرد لعین ناکس آمد و عمودی آهنین بر فرق او زد. وای بر من که می‌گویند بر سر شیر بچه‌ام عمود آهنین فرود آمد.
بعد می‌گوید: عباس جانم! فرزند عزیزم! من خودم می‌دانم که اگر دست در بدن داشتی هیچ کس جرات نزدیک شدن به تو را نمی‌کرد.

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

 «کتاب مجموعه آثار شهید مطهری جلد17»
 

بی‌شک تأسی به سیره و سنت آن حضرت براساس آیه‌‌کریمه «و لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه» و از جمله آنچه در این مطلب به آن اشاره شده، راهگشای مشکلات و مسائل مبتلا به جامعه مسلمانان خواهد بود.
1-هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت
2-در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید.
3-نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود.
4-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت.
5-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید.
6-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است.
7-هرگاه به کسی می نگریست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمی کرد.
8-هرگز به روی مردم چشم نمی دوخت و خیره نگاه نمی کرد.
9-چون اشاره می کرد با دست اشاره می کرد نه با چشم و ابرو.


على بن عیساى ایلى ، صاحب کشف الغمه مى گوید:
 مناقب کاظم و فضایل و معجزات آشکار و دلایل و صفات باهر و مکارمش گواه آن است که او به نوک قله شرف واصل گشته و به اوج مزایا و بلکه به بالاترین حد آن سمو یافته و در آن ریشه دوانیده و به اعلا مراتب جلال رسیده است ، و شاخه هایش ، سبز و دل انگیز گشته و به مکانى علو یافته که ذلت نیافتنى است . مجد و بزرگوارى از هر سوى ، او را در برگرفته و گویى قطرات باران شرف ، از ابر وجودش در حال باریدن است و ابرهاى باردار، قطره اى از دریاى کرم او، و مردان لباب و فاخر، بنده اى از بندگان و خدام اویند. پدرانش بزرگانند و فرزندانش کریمان ، عنصرش اکرام عناصر و پدرانش ‍ بدور بواهر و مادرانش عقیلات عباهرند. او یکى نجوم زواهر است و داراى فضایل جلیل و مناقبى است که علو شاءن او را کفیل اند. علما بدو منسوبند و بزرگان و والامقامان از او کسب علم و بزرگى کرده اند . او و خاندانش ، هادیان به سوى خدا و امناى اسرار غیب و از پلیدى و کژى و ناراستى پاکند. آنان ، ستارگان درخشان تاریکى شب و خورشیدهاى روشنى بخش روزند. آنانند که شعایر اسلام را به بیان و وضوح مى رسانند و حلال و حرام را بر مردم آشکار مى نمایند. از جانب پدران و پسران ، کریمند و معادت فتوت و مروتند. بخشش در آنان غریزى است . اقوال و کلمات ، گر چه طولانى و بسیار باشد، در مدح آنان ناچیز و اندک است . آنانند دریاهاى علمى که پایان ندارند و ماه هاى عزتى که خسوف ندارند و خورشیدهاى مجدى که کسوف ندارند.